دلِ خوش ربطی به پول ندارد

به گزارش مجله سرگرمی، یکی از بازیگرانی است که باید نامش را در فهرست هنرمندان هم نوشت. نسلی که تعداد انگشت شماری از آنها باقی مانده اند. نسلی که درست طبق باورهایشان زندگی می نمایند بدون ادا و اصول. اصیل هستند و زندگی را زندگی می نمایند، بدون این که برای سختی ها یا شیرینی هایش فلسفه بافی نمایند.

دلِ خوش ربطی به پول ندارد

از همان بچگی یادگرفته اند زندگی بالا و پایین بسیار دارد که اگر نداشته باشد زندگی نیست. آتش تقی پور 80سالگی را تمام نموده و امروز وارد 81سالگی می گردد.

هنوز مثل سابق شوخ طبع است و با آن لهجه شیرین آذری هر جا لازم باشد شوخی هم می نماید، طنزی می گوید و شعری می خواند و گاهی از تجربیات سفرهایش به خارج می گوید و نقل قول هایی از ادبیان و عظیمان دنیا ذکر می نماید که نشان می دهد زیاد کتاب می خواند و با سواد است و حافظه اش همکاری خوبی با او دارد برای خوش صحبتی.

گفت وگویم با آتش تقی پور در روز تولدش را بخوانید؛ بازیگری قدیمی که نامش را دوست دارد و می گوید: اسمم را پدرم انتخاب کرد، آتش اسم خوبی است.

به نظرم نام، تاثیر زیادی روی شخصیت آدم ها دارد و آتش همواره حس خوبی به من داده، گرم است و پاک نماینده و نورآفرین.

امروز وارد 81سالگی می شوید.

به سن من چه کار داری ؟ من 16سالگی را تازه تمام نموده ام (قاه قاه می خندد). بگذار یک چیزی بهت بگویم. الان دارم یک شعر می خوانم که در متن یک فیلمنامه است، نوشته:فقط در بچگی به من خوش گذشت که در حال و هوای زمین و آسمان بودم. مثل پرنده ای که رفت، کودکی هم تمام شد. یعنی تنها خوشی زندگی بچگی است چون هنوز خوبی و بدی را متوجه نمی شویم.

با این اوصاف شیرین ترین مقطع زندگی تان چه زمانی بوده؟

بچگی؛ چون نمی دانی داری یا نداری. به نداشته ها فکر نمی کنی، قانعی و با چیزهای کوچک خشنود می شوی. با یک مشت خرما، یک دانه گردو و یک تخم مرغ رنگی خوش بودم. اما عظیم تر که شدم این خوشی ها تغییر کرد و شرایط دشوارتر شد.

در خوی متولد شده اید و بعد برای ادامه حرفه بازیگری به تهران آمده اید. حتما فراز و نشیب زیادی طی نموده اید. بازیگری کار سختی است و باید دوام بیاوری و شما خوب دوام آورده اید، سخت ترین دوره چه زمانی بود و چه وقتی احساس کردید در کارتان به ساحل آرام رسیده اید؟

در حرفه بازیگری درست است که استعداد حرف اول را می زند اما به نظرم پشتکار و مداومت بسیار مهم است. آدم های با استعدادی وارد این حرفه می شوند و زود نورافشانی می نمایند اما به همان سرعت هم خاموش می شوند. آنهایی که می مانند و شاید آن نورافشانی را نداشته باشند اما دوام می آورند.بازیگری چنین نیست که مرحله ای با مسائل روبه رو شوی و بعد دیگر تمام گردد و تو روی خط مستقیم و بدون چالش، بازیگری را ادامه دهی.هر روز و هر نقش یک چالش است.مثلا الان یک نقش به من پیشنهاد داده اند، فیلمنامه را خوانده ام اما هنوز کار آغاز نشده و هر روز به تاخیر می افتد، نمی دانم آغاز خواهدشد یا نه.وقتی هم آغاز می گردد دیگر زمان ما دست خودمان نیست باید مدام آماده باشیم. در حرفه بازیگری باید مثل کرگدن پوستت کلفت باشد که دوام بیاوری. اگر قوی نباشی یا خودت، خودت را پرت می کنی بیرون یا دیگران بیرونت می نمایند.وقتی با همسرم ازدواج کردم به او گفتم فکر نکنی عاشقت هستم، عشق اول من تئاتر است و بعد تو. البته او یک روز این گفته مرا تلافی کرد. مریض بودم، دیدم آماده شده برود بیرون.گفتم کجا؟ گفت سر صحنه تئاتر.گفتم: من مریضم چطور می توانی مرا تنها بگذاری؟ گفت: تئاتر عشق اولم است و بعد تو! اینها هم هست دیگر. (می خندد)

بازیگری بازنشستگی دارد؟

اگر بیمه تامین اجتماعی باشی، طبق قانون کار به سنی که برسی بازنشسته می شوی که من آن سن را رد نموده و بازنشسته اداره تئاتر شده ام. اما حرفه بازیگری بازنشستگی ندارد، تا زمانی که به تو نقش بدهند، می توانی بازی کنی.البته راستش را بخواهید از یک جایی به بعد دیگر بدن جواب نمی دهد، زانوها قدرتشان را از تو می گیرند و می گویند بس است دیگر هر چه به تو حال داده ایم ! اما ما دوام می آوریم و با آنهایی که صبر و حوصله کار با ما را دارند، کار می کنیم.البته من خارج از ایران به تماشای تئاتر رفته و دیده ام که چگونه پیرمردها و پیرزن ها در کنار جوان ها روی صحنه اجرا می نمایند و گاهی یک سال تئاترشان روی صحنه می ماند.گاهی پا به سن گذاشته ها بازی های درخشانی از خودشان نشان می دهند.این بستگی دارد چه قصه هایی برای آنها نوشته می گردد و کارگردان چقدر توانایی دریافت بازی از آنها را دارد.

نسل شما البته امیدوارتر از نسل جوان امروزی است و دیرتر تسلیم می گردد.

من زیاد با این گفته موافق نیستم.بیشتر مواقع امید را جامعه، مدیران فرهنگی، زندگی اجتماعی و سیاسی و مالی به آدم ها می دهد اما الان کدام یک از اینها،به جوانان امید می دهند؟ هیچ کدام. من بازیگری و کارگردانی خواندم.ما به دانشگاه می رفتیم که حرفه ای تر شویم و تبدیل به کارشناس هنری شویم.جوان امروز به دانشگاه می رود اما هیچ چیز یاد نمی گیرد.در همه کشور حتی در نقاط دورافتاده دانشگاه راه اندازی نموده اند اما به دانشجو، دانش نمی آموزند و او بعد از فارغ التحصیلی آنقدر نیاموخته که بتواند وارد این حرفه گردد و ناامید می گردد. معتقدم اگر جوانان ناامیدند و تسلیم شرایط می شوند، در بیشتر موارد تقصیر آنها نیست.

تعریف تان از عاقبت بخیری چیست؟

یک فیلسوف یونان باستان از یک پیشگو پرسید، خوشبخت و عاقبت بخیر کیست؟ گفت: تا زمانی که آدم نمرده است، نمی توان گفت خوشبخت و عاقبت بخیر بوده یا نه. امکان دارد ته زندگی ات یک اتفاقی رخ دهد که همه معادلات را بر هم بریزد و تو دیگر خوشبخت نباشی و عاقبت بخیر نمیری. با همه اینها معتقدم اگر از خودت و نوع زیستن ات راضی باشی، عاقبت بخیری.اگر با وجدان واقعی نه وجدان کاذب زندگی کنی، خوشبخت هستی و زیستن خوب، زیستن با وجدان سالم، عاقبت بخیری.این که بدهکار دیگران نباشی، خوشبختی.این که با دیگران عشق بورزی و دوست شان داشته باشی. عشق بدهی و محبت دریافت کنی، خلاصه خوشبختی است.

رضایتمندی در زندگی ارتباطی با میزان دارایی و پول دارد؟

دل خوش ربطی به پول ندارد.چند سال قبل من ماشین داشتم اما پارکینگ نداشتیم و آن را کنار کوچه پارک می کردم و تا وقت خواب مدام از پنجره نگاه می کردم که ببینم هست یا نه ! یک شب برای آخرین بار که نگاهش کردم با خودم گفتم چقدر شیشه اش تمیز است.صبح که بیدار شدم و نگاه کردم، دیدم شیشه را شکسته اند! این از آن حرف های شعاری نیست، آدم هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر نگران می گردد.دیده ام آدم هایی که خانه و ملک زیاد دارند، مدام حساب و کتاب می نمایند که آنها را چقدر اجاره بدهند که سود بیشتری بنمایند. این همه حساب کردن سود و زیان زندگی را به کامت تلخ می نماید و دیگر زندگی نمی ماند.داشته ها خوب است تا حدی که امورات زندگی ات بگذرد. ما الان ماشین نداریم، خب نداشته باشیم. اگر در دوره کرونا ماشین داشتیم بهتر بود اما الان که نداریم چرا باید خودمان را عذاب بدهیم؟ سه چیز آدم را زمین می زند: یکی پول است که اگر خوب با آن رفتار نکنی باعث بدبختی ات می گردد. دیگری قدرت است؛وقتی قدرت دستت باشد به تدریج کلا آدم بودن را کنار می گذاری و هم خودت را نابود می کنی و هم دیگران را. سومی شهرت است.شهرت اگر کنترل نگردد و مغرورت کند، می تواند به دشمنت تبدیل گردد و تو را زمین بزند. به نظرم ساده زیستی کم دردسرتر است. ما شش خواهریم و دو برادر. راستش را بخواهید هیچ کدام مان زیاده خواه نیستیم. خودمان را به آب و آتش نمی زنیم که مال زیاد کنیم. همان قدر داشته باشیم که با مشکل روبه رو نشویم کفایت می نماید. من یک خانه 56متری دارم. پنجره به حیاط هم ندارد و خانه ما به وسیله پاسیو نور دریافت می نماید. همین خانه که متعلق به خودمان است برایمان کافی است و کارمان را راه می اندازد.طمع و زیاده خواهی هم از آن دردهایی است اگر مبتلایش شوی، نابودت می نماید.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه خبرنگاران

dorezamin.com: دور زمین | سفر به دور زمین هیچوقت اینقدر آسون نبوده! تور لحظه آخری، تور ارزان، اروپا، تور تایلند، تور مالزی، تور دبی، تور ترکیه

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 25 آبان 1400 بروزرسانی: 25 آبان 1400 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 139655

به "دلِ خوش ربطی به پول ندارد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دلِ خوش ربطی به پول ندارد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید